جدول جو
جدول جو

معنی موی ستر - جستجوی لغت در جدول جو

موی ستر(دُ پَ رَ)
حلاق. (دهار). موی تراش. موی پیرای. موی استر. مزین. آینه دار. حلاق. دلاک. سلمانی. گرا. گرای. (یادداشت مؤلف) : چون ساعتی ببود و وقت آن آمد که شیخ موی بردارد، موی ستر پیش شیخ آمد. (اسرارالتوحید ص 108).
مزد کردم پسری موی ستر را یک روز
نتوانست به یک هفته از او موی سترد.
سوزنی.
و رجوع به موی ستردن شود، که موی برد، چون نوره و امثال آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویدستر
تصویر ویدستر
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سمور آبی، بیدستر، سگ لاب، بادستر، قندس، هزد، بیدست، سقلاب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ وَ رَ دَ / دِ)
سترنده و تراشندۀ موی. حلاق. سلمانی. دلاک. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ دَ / دِ)
که موی آرد، که دارای موی شود، که موی بر خود برویاند، (یادداشت مؤلف)، موی دار و پوشیده شده از موی دراز، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مرکّب از: وی + ستو = ستود، ویستود. کافر. منکر. مقابل خستو به معنی معترف و مؤمن. (یادداشت مرحوم دهخدا)، رجوع به ویستود شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
بیدستر. نام حیوانی است بحری، و در خشکی هم می باشد، و خصیۀ اورا آش بچگان گویند. (آنندراج) (برهان). بیدستر است که سگ آبی باشد. (انجمن آرا). بیدستر. گند یا جند بیدستر خایۀ آن است. رجوع به بیدستر و جندبیدستر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
موی استردن. موی تراشیدن. (یادداشت مؤلف). تزلیق. (تاج المصادر بیهقی). موس. سبد. ملط. اسباد. تسبید. (منتهی الارب). زلق. (تاج المصادر بیهقی). حلق. (دهار) (ترجمان القرآن) :
مزد کردم پسری موی ستر را یک روز
نتوانست به یک هفته از او موی سترد.
سوزنی.
متقوت، موی سترده. (منتهی الارب). حلق، موی ستردن و زیر گلو را زدن. (از تاج المصادر بیهقی). ورجوع به موی تراشیدن و موی ستر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موی بستن
تصویر موی بستن
دسته کردن بخشهای موی سروبستن آنها، مستعد شدن مهیا گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وی ستور
تصویر وی ستور
منگر کافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
أقوًى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
Stronger
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
plus fort
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هنگام سپیده، روی تپه
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ی تراز و میزان در بافندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
più forte
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
แข็งแรงขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
mais forte
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
более сильный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
stärker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
silniejszy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
сильніший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
زیادہ مضبوط
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
আরও শক্তিশালী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
nguvu zaidi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
sterker
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
daha güçlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
より強い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
更强壮的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
חָזוּק יוֹתֵר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
더 강한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
lebih kuat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
más fuerte
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قوی تر
تصویر قوی تر
अधिक मजबूत
دیکشنری فارسی به هندی